۱۳۸۸ اردیبهشت ۳, پنجشنبه

می پرم ، می روم !

دوستان عزیز ،
در ده روز آینده چیزی در این وبلاگ نخواهم نوشت. امیدوارم پس از آن بتوانم به نوشتن ادامه بدهم. می گویند مگسی بر یال شیری نشسته بود و پس از لحظه یی به شیر گفت : اگر باعث زحمت ام که بپرم و بروم. شیر جواب داد : تا همین لحظه که این را گفتی نمی دانستم در آنجا نشسته یی.

۵ نظر:

یاسین گفت...

سلامی،
پس بپر و زود برگردد.

فرشته گفت...

این مدت خیلی زیاد است.

ناشناس گفت...

بلانسبت ، بازی با سروصورت شیر ،نشست و برخاست و شیر را به سخره گرفتن ، ساده نیست و نه هم از حضرت فیل ساخته . شیر پرواز بلد نیست ، از چنگ و دندانش کاری ساخته نیست در مقابله . جز سروگوش بچرخاند و بگوید :
توبه توبه توبه ... « شوخی »
امید در مرخصی بجای حل جدول ، واژۀ جانشین برای « لطفاً » و « معمولاً » در فارسی پیدا نمایید .
شاداب باشید
کمال کابلی .

آصف جوادي گفت...

رهانه درنمك افزوده شد

ناشناس گفت...

بسم الله و بالله...



به افتابی که در تاریکی محض طلوع می کند،

دهشت ظلمت و سکوت شب را می شکند،

و درخشش نور را به ارمغان می اورد،


چه باید گفت؟



شب شکن

از ما نهادن سر بر کوی معشوق

تا او که را بخواهد از خاک بر گزیدن

و او بود که بت شکن بود و حنیف و قلبی سلیم داشت. او که خلیل بود، صاحب
عزمی استوار و به تنهایی یک امت بود.

و من از نوادگان اویم. می خواهم از نسل بت شکنان باشم و بلکه قهرمان
آنان که بتکده ی دلم را از هر چه معبود افل و مغربی پاک کنم و دلم را
کعبه او کنم و می خواهم از نسل ابراهیم باشم که بت شکن است و شب شکن.

و می خواهم از نسل خلیل باشم که سوخته ی اتش عشق است، ان چنان که اتش
دنیا و اخرت پیش شعله ی دلش سرد است و خاموش.

می خواهم با او همراه شوم، پشت سرش به راه افتم، در بزرگ بت خانه که باز
می شود هراسی به دلم چنگ می زند مگر می توان وارد این معبد شد غریبه ها
را بیرون کرد و بت ها را بیرون ریخت!

چه فضایی سرد و خاموش! چه گورستان شلوغی! از همان نوع که در معبد قلب من
نیز بر پاست!

چه دلی دارم من.....


(بر گرفته از کتاب شب شکن)


بررسی تاریخ تشیع در ایران ر در شیاایران شیا بخوانید.
http://shiairanshia.blogfa.com/