۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

سوز ِ دل تن به فراموشی نمی دهد


در افغانستان کمتر کسی بی داغ مانده باشد. نزد هر کس که بنشینی از رنجی که برده داستان های اشک آور می گوید. آقای کرزی گفته است که افغان ها می خواهند گذشته های دردناک را فراموش کنند. آن گاه مردمی که واقعا دردمند اند و ستم ها دیده اند به خشم می آیند که مگر می توان فراموش کرد؟
مساله واقعا فراموش کردن نیست. آدم داغ ِ دل خود را فراموش نمی کند. اما ممکن است کسی در عین فراموش نکردن فکر کند که چه قدر به آینده فکر کردن کار آمد است و چه قدر در زیر آوار ِ داغ های گذشته ی خود ماندن. ممکن است چنین کسی به این نتیجه برسد که من داغ هایم را فراموش نمی کنم - که نمی توانم کرد- اما می توانم دندان روی جگر گذاشته و به قول سعدی " بنشینم و صبر پیش گیرم / دنباله ی کار ِ خویش گیرم". برای کسانی که به آینده فکر می کنند واقعا کار دنباله دارد و زنده گی از این پس هم زنده گی است. این محاسبه یی سرد و درد آور است اما گاهی راه کم زیان تر دیگری باز نمی ماند.

در این جا می خواهم به نکته ی مهم دیگری هم اشاره کنم . عده یی که درد کشیده اند اعتراض به جا و قابل فهمی دارند. می گویند : آنانی که به صورت مستقیم داغدار نشده اند ، نمی دانند که دردی که ما می کشیم چیست و از همین رو به آرامی سخن می گویند و به صبر و تحمل و تامل فرا می خوانند. این سخن حقی است. اما کل نکته هم در همین جا است. دردمندان نمی توانند فریاد نکشند. داغداران نمی توانند بی خشم و خروش بنشینند. اما تا همه به آن حد دردمند و داغدار نشده اند ، بگذاریم کسانی که هنوز می توانند به آرامش و خویشتن داری دعوت کنند این کار را بکنند. اگر کسانی هستند که هنوز دوزخی از غضب در درون شان شعله نمی کشد ، بگذاریم آنان ما را به محاسبات سرد ِ عقلانی فرا بخوانند. هنگامی که آنان نیز به داغ ِ دل گرفتار آمدند و گِردباد ِ خشم به هوا بر شان داشت ، دیگر رنج های مان را حتا امید پایانی هم نخواهد بود.
این که گریبان کسی را بگیریم و از او به اعتراض بپرسیم که چرا چون ما خشمگین و خروشناک نیستی ، در فضاهای ملتهب کار بایسته یی می نماید. اما نیک که بنگری معنایی جز این ندارد که ما می خواهیم همه ی دریچه ها را بروی خود ببندیم. می توان به آدمی که شمشیری آهیخته در کف دارد تا گردن ها بزند ، گفت : من به اندازه ی تو هیجان ندارم اما تو هم اگر چون من بتوانی با چشمانی کمتر غرق در التهاب ِ خشم به قضایا نظر کنی ، ای بسا که زیان نکنی.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

درست است.