۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

مشکلی نیست ، فقط جوانی ام بر باد رفته !

پرویز کام بخش در ویدیوی کوتاهی در باره ی اتهام و زندان خود صحبت می کند. می گوید که وضع اش در زندان خوب است ، تلویزیون در اختیار دارد و کتاب می خواند. این سخن او به دو دلیل خوب است : یکی این که خود اش راحت تر شده ، و این تسلی بخش است. دیگر این که در باره ی وضع خود تبلیغات کاذب نمی کند.
اما ممکن است این چهره ی شاداب ، لباس پاک و رضایت از وضع زندان بر بیرونیان تاثیر منفی هم داشته باشد. به این معنا که بسیاری حبس بیست ساله ی او را از یاد ببرند و فقط تصویری از شادابی ، پاکی و رضایت کام بخش در ذهن شان برجسته شود.
لینک ویدیو این است :
http://www.dailymotion.com/video/x8nks6_perwiz-kambakhsh-rsf_news


۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام آقای هاتف

من شخصا خودم شجاعت خیلی کارها را ندارم. از زندانی شدن کامبخش هم بسیار ناراحتم. اما با همه ای اینها فکر می کنم دنیای آدمها ( افراد ) خیلی متفاوت است. منظورم این است که شاید هیچگاه یک فرد نتواند جهان دقیقا مثل یک فرد دیگر ببیند. همین است که در گستره ای جهان افراد مسیر های متناقض را انتخاب می کنند و رویکردهای متناقض را انتخاب می کنند.

شما البته که حق تبلیغ نوع نگرش خود تان نسبت به جهان را دارید ولی اگر شما فقط نگرش خود را درست بدانید یقینا که خود تبدیل به یک مستبد فکری می شوید. اگر همه ای آدمها مثلا رویکرد و شویه ای محافضه کارانه ای شما را انتخاب کنند شاید اصلا زندگی معنی اش را از دست بدهد. بر اساس منطق شما اصلا بسیاری از مفاهیم در فرهنگ ها از بین می روند. مثلا همین عاشورای خود ما.

خوب آنها که با هیتلر جنگیدند و در مقابل او استادند هم غلط کردند. آنها که در افغانستان در جنبش های مشروط جانهای شان را از دست دادند هم غلط کردند. سیاهانی که برای گرفتن ازادی و حقوق شان کشته شدند هم غلط کردند. افغانهای که در جنگ با روسها کشته شدند هم غلط کردند. آنهایی که در مبارزه با دیکتاتوری مسیحیت در غرب جانهای شان را از دست دادند هم غلط کردند.

خوب می بینید که با منطق شما آدم به این نتیجه می رسد که هیچ چیز در این جهان به اندازه یک زندگی بی خطر و ارام ارزش ندارد. با بینش شما آدم به سادگی می تواند بگوید که مسیحیت با حماقت آغاز شده است و اسلام همچنان چون در شروع این دو مذهب همه رنج بردن بود و قربانی دادن.

باز هم می گویم که من خودم نه انقلابی ام و نه به خاطر چیزی شجاعت به زندان رفتن را دارم. صرفا یک کنجاوی فکرم را به این جاها کشید.

تشکر

ناشناس گفت...

I have been reading his blogs for a few years now. Most of the time, he is saying what I could have said, had I not given up, not been frustrated, had had the language skills and writing ability he possesses, had been as good and methodical as he is, had my thoughts organized as he has, had been in peace with myself as he is.... and finally been as smart as he is. But I am not and he is.

He is a kid in his thirty’s and smart beyond his years. His poems light flames in your soul, he prose melts you from inside out, his satire teases your brain, tickles your insides and blows you completely away.
I recommend reading him wherever you can find. You can see, through him, the humanity, the brilliance, the pain, the suffering, the humor and finally the reality of being a modern Hazara. A Hazara who does not feel he has to force his nationality down every reachable, available or accessible throat.
He does not impose guilt, he does not cry about the prevailing injustice, does not hide from it either, he does not claim victimhood, he does not demand reparation for damages done, he does not claim ownership on all suffering, he is who he is and I am awfully proud to have had the opportunity to read his writings.