۱۳۸۷ اسفند ۲۲, پنجشنبه

کام بخش

حامد عزیز در وبلاگ خود نوشته که " کامبخش یک ثانیه هم روحیهء خود را از دست نداده است...سال گذشته چندین بار از سوی کسانی مسلهء « عفو » مطرح شد اما او نپذیرفت زیرا گناهی نکرده بود تا برای آن « عفو » شود...". من چند روزی است در این باره فکر می کنم. می ترسم مبارزان راه آزادی و دموکراسی را آزرده کنم. اما با خود فکر می کنم که کاش کام بخش "عفو" را - اگر امکان اش بود- می پذیرفت. دلایل اش فعلا بماند.

۹ نظر:

ناشناس گفت...

سلام هاتف عزیز. من نیز فکر می کنم کاش او عفو را می پذیرفت. خوب اگر کمی فکر کنیم مثلن پذیرفتن عفو ایا واقعن به معنا تایید گناه او بود؟ همه می دانند که او گناهی نکرده و نه قبول عفو از طرف او از نظر اخلاقی برای او و دوستان و... پیامدی داشت.

من نمی دانم چرا فکر می کنم کامبخش قربانی یک توطیه ی کاملن در باطن بی ربط به اسلام و کفر و... این چیزهاست.

ما نباید قضیه ی او را با موضع گیری های شبیه موضع گیریهای قبیلوی ناموسی بسازیم. به این معنا که خوب بگذار ظاهرن انهای که بر درست نبودن و غیر اخلاقی بودن و زشت بودن و گناه بودن کار پرویز معتقد اند پیروز شوند و پیش انها کم به اصطلاح کم بیایم اما از انجای که پذیرش عفو پیامد جدی در سطح کلان تر برای ما ندارد باید او را تشویق کرد اگر چنین فرصت دیگر بدست امد از او گزینه عفو کار بگیرد.

من نمی دانم.من تجربه بسیار نا گواری از کله شخی و ارزش گرایی رادیکال دارم.

ناشناس گفت...

هاتف عزیز،

من نیز نگران جان کامبخش هستم و چندبار از او خواستم که چنان کند...زیرا همانگونه که نوشته ام حتا قانون جنگل نیز در آن کشور نیست تا پرونده’ او راه حل (( قانونی )) میداشت و ما ابلهانه به این باور میبودیم که گزینه’ دیگری هم است...اینجا فرقی بین آزاد شدن با (( عفو )) و بدون عفو نیست...و زنده گی کامبخش فلم هندی هم نیست تا ادای قهرمانی را در آریم...چه ما عفو بخواهیم و چه کامبخش را بافشار خارجی رها کنیم...هردو فرق زیادی از هم ندارند...یعنی ما بیچاره هستیم...
اما این که روحیه’ کامبخش قوی بود و هست...مسله یی دیگر است...شاید ما به این روحیه نیز نیاز داریم...ولو گاهی ناشی از تهور باشد...

از آنجا که ما مستقیم در زمینه کار میکنیم...برای ما پیچیده گی پشت پرده روشن است و همینقدر میخواهم بگویم که نوشیدن شوکران عفو آخرین گزینه ( شاید هم اولین گزینه ...اگر فریب دموکراسیبازان خارجی را نمیخوردند) هست...صدالبته اگر کسی نخواهد قربانی نمادین شود و با این کار خفته گان را بیدار کند...که این مربوط به خودش است...

آنچه تا هنوز درباره’ پرونده’ کامبخش میدانید فقط جلوه یی لرزان از واقعیت است...من اکنون به هر راه ممکن برای نجات کامبخش فکر میکنم : عفو و....بگذار هر که از بیرون میدان تماشا میکند عصبانی شود...در همین زمینه تسلیم بپندارد...
توضیح بماند برای بعد ها...

ناشناس گفت...

حامد عزیز سلام
تلاش شجاعانه ی شما برای نجات جان کام بخش واقعا ستودنی است. من در این مورد باز هم خواهم نوشت.
شادکام باشید.

ناشناس گفت...

سلام

سالگرد شهادت مبارز ازادیخواه و عدالت طلب کشور استاد مزاری را برای تان تسلیت می گویم. گرچند شما کلان تر از آن هستید که به بابه مزاری بیاندیشید اما باز هم شهادت او را برای تان تسلیت می گویم.

ناشناس گفت...

سلام آقای صابر
شما دو جمله ی کامل نوشته اید و حتا در همین دو جمله هم نتوانسته اید از نیش دار کردن کلمات خود خودداری کنید. همین خود نشانه یی است که شمایی که به مزاری می اندیشید هم چندان صلاحیت اصلاح امور را ندارید و فقط با نام مزاری سرخوش اید. شادکام باشید.

ناشناس گفت...

salam kheli ali bud

ناشناس گفت...

salam aqai Hatif . dar saite Asmaie mosahebai shuma va hamed obaidi ra khandam . jaalib barai man in bud ki zadgai tan dashte shadyan mazar wa tahsilate tan lese hedayade jaghuri buda ast. ya inki Obaidi az rahe Nawor ba Malistan raftah ast , magar shuma az chob badarzare jaghuri nested ? Norway

ناشناس گفت...

سلام
کاش کامبخش آن عفو را میپذیرفت چون دنیای آرمانشهری کامبخش و آزادیخواهان سالها طول خواهد کشید تا به آن رسید. به امید آزادی کامبخش و همه آنانکه در بند تفکرات پوچ و نظریه های میان خالی زندان شده است. از شرایط کنونی گنگسترهای مطبوعاتی و دولتی به هر نحورهایی یافتن هم هنر است ولی مشکل اینجاست که ما دیگر خود ما نمیباشیم و کسی دیگر میشویم که تفکر دیگران را برخود غالب مینماییم. اما باز هم آقای کامبخش زندان بیرونی میباشد نه زندان درونی وای از آنانکه زندانی تفکرات و جهالت درونی خویش میباشد و آن جهالت چنان غلبه نموده بر آنان که حتی دریچه هم برای نگرستن به بیرون را ندارند. کامبخش به امید پیروزی و آزادی همه کسانیکه درزندانها نا کجا آباد زندانی میباشد.

ناشناس گفت...

خدمت دوست عزیز " ناشناس" که در مورد زادگاه و تحصیلات من پرسیده ، عرض شود که نه آقای عبیدی از راه ناور به مالستان نرفته است. من در مزار شریف به دنیا آمده ام و البته در لیسه هدایت جاغوری درس خوانده ام. نمی دانم بین این دو چه ناسازگاری دیده اید. احتمالا تصور قبلی شما چیز دیگری بوده است. شادکام باشید.