۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

گزارش ایام

در هفته ی گذشته دوستان زیادی نگران حال من شدند و از طریق ای میل و پیام وبلاگی و تلفون خبرم را گرفتند . از همه ی این دوستان تشکر می کنم. فعلا خوب ام .
زنده گی همین افتادن و بر خاستن است--- تا آن گاه که بیفتی و دیگر به برخاستن ات امیدی نباشد. همان هم زیاد مایه ی ملال نیست. مهم آن است که تا هستی تیر نگاه ات ، تیر نفس ات ، تیر خشم ات ، تیر شهوت ات ، تیر نادانی ات و تیر دانایی ات دلی ، روانی و تنی را زخمی نکند.

دوستی اصرار می کرد که تنهایی باید برای من خیلی سخت باشد. دروغ چرا ، بلی. تنهایی اگر خیلی سخت نباشد ، چندان خواستنی هم نیست. اما این روزها چهار بالش ( بالشت؟) را زیر سرم می گذارم و دو تا را زیر پایم و دراز می کشم و کتاب می خوانم. هیچ توجه کرده اید که مدت ها است که نمی توانید کتاب بخوانید؟ معمولا فرصت ندارید. اما فکر می کنید در این هفت ماه گذشته بعضی کتاب ها را خوانده اید. وقتی بر می گردید و دقت می کنید ، متوجه می شوید که نخوانده اید. ای بسا که یک کتاب را هم تا آخر نخوانده باشید. نمی شود. نه وقت اش را دارید و نه در گیر و دار زنده گی ِ امروزی حوصله ی کتاب خواندن می ماند. این است که یک بلا از آسمان سر آدم نازل می شود و می گوید : حالا بخواب و بخوان !
من این روزها با سه کتاب می خوابم و بیدار می شوم : مثنوی معنوی ، رمانی از سلمان رشدی و کتابی با عنوان " در هم ریختن دو گانه ی دانش و ارزش" از هیلاری پاتنام. مثنوی که همیشه در کنار ام هست. آن دو کتاب دیگر را که تمام کنم سه چهار تای دیگر در نوبت اند. یعنی آن قدر تنها هم نیستم.

۱۲ نظر:

Shaharzad گفت...

لالای خوبم سلام
آرزو می کنم روزی خردمندی آنرا بیابم که چون شما آنچه را که ناگوار است، گوارا و مفید بسازم.
دلتنگتان هستم.. با آخرین مقاله ام دست و پنجه نرم می کنم، کمی مرا خسته کرده است. فردا تمام میشود ( اگر امشب بیدار بنشینم که می نشینم) و بعد من یک انسان آزاد خواهم بود...

فردا زنگ می زنم.

کاکه تیغون گفت...

هاتف عزیز
مبالغه نفرمایید، در صورتی که سه کتاب می خوانید، لازم است سه بالش بگذارید نه چهارتا.

خاوري گفت...

سلام
اميد جان‌جوري و خوش‌احوالي‌تان.
من هم اين روزها خيال کتاب ذهنم را پر کرده است. چند تايي در دست اقدام دارم.
راستي، ممنون مي‌شوم اگر مختصري توضيح درباره‌ي کتاب نامبرده از پاتنام ارائه نماييد.
منتظرش هستم.
تشکر.

ساکی گفت...

خب این یعنی حالا حالاها نمی خواهید برگردید به بلاگر؟

سخیداد هاتف گفت...

سلام دوستان ،
ساکی گرامی ،
امیدوارم به زودی بتوانم بیشتر بنویسم. فعلا خیلی استوار نیستم.
خاوری گرامی ،
توضیح چشم ، اما فعلا مقدور نیست.
شادکام باشید.

نورتن گفت...

گذاشتن چهار بالشت یک مبالغه محض است میترسم که سر درد شوی از طرف دیگر برخورد مثنوی مولانا با مفکوره سلمان رشدی تناقضش خواننده را غرق نکند...

mehrgan گفت...

maa nmidanim chra daktar ingona tawsia ha karda,hata nmidanim chra marizid wa 6 adad balish ! wali omidwarim zod tar khob wa aaram shawid,agar nanweshtid ham khair ast, zamarodi bmanid

رسول گفت...

سلام هاتف جان
آرزوی سلامتی و موفقیت هر چه بیشتر و زودتر.
نویسنده های خوب را نامبرده اید. اما به نظر من نگاه نکن که نوشته است بلکه بخوان که چه نوشته است.

ناشناس گفت...

سلام

امیدوارم خوب باشید.

شما وقتی می گویید مثنوی می خوانید منظور تان چیست. آیا مثل کتابهای دیگر می نشینید و آن را مطالعه می کنید ( به فقط خواندن بلکه مطالعه ). یا نه هر از گاهی فقط دلی آب می دهید. در یک هفته یک بیت و ... می خوانید؟

در دنیای امروز اگر کسی از چیزی خوشش بیاید می رود و در آن مورد در یک درازنای زمانی مشخص تحقیق می کند و چیز یاد می گیرد. امادر دنیای ما به نظر می رسد که رمزآلودگی بیشتر مد است. یک از مسایل به گونه ای سخن می گوییم که همه سر دست یابی به آن را به جن و پری حواله می دهیم.

من شخصا مولوی را می خوانم و در آن هم گفته های خوب می یابم، هم گفته های بد و هم تناقض. اما تعدادی آنچنان در مورد آن سخن می گویند که آدم فکر می کند که سخن گفتن در مورد آن ( نقد آن) اصلا برای یک انسان ( بشر خاکی ) ممکن نیست. در زبان فارسی همه چیز را زود زود به آسمان و ... ارتباط می دهند. مثلا همین عنوان لسان الغیب خودش بسیار گویای رویکرد ما است.

ببخشید که زیاده گویی کردم

علی جان

سخیداد هاتف گفت...

سلام علی جان گرامی ،
من شخص مولوی را دوست دارم. به مثنوی او از راه دیوان شمس اش رسیدم. شما وقتی آدم سر مستی را می بینید که پیوسته می چرخد و می رقصد و می خواهد - به قول خود مولوی- نور و آفتاب را بنوشد ، از خود می پرسید: این آدمی که این گونه هست ، چه گونه فکر می کند؟ برای پاسخ دادن به این سوال ممکن است جایی برای مراجعه نداشته باشید. خوش بختانه در مورد مولوی این طور نیست. یعنی شما مثنوی را دارید. در مثنوی شما می توانید مغز متفکر مولوی را ( در کنار دل ِ بی تاب اش) ببینید. شخصا برای من این مهم است که بدانم آدم هایی در قامت مولوی مستی ِ عاشقانه را چه گونه با ناسازگاری های متفکرانه جمع می کنند. آدم ها معمولا یا عاشق بی عقل می شوند ، یا عاقل ِ خشک دماغ ، یا تاجر ِ خود پرست ، یا صوفی ِ گدا ، یا مبارزی سنگدل ، یا مهربانی ترسو ، یا شهوت پرست ِ بی اعتنا ، یا سجاده نشین ترش رو و ....
حال اگر کسی در پی آن باشد که فراتر از این الگوهای شناخته شده برود ، باید در زنده گی نوادری چون مولوی دقت کند.
برای من بعضی از دیدگاه های مولوی ( اشعریت گاه غلیظ اش مثلا) جاذبه یی ندارند و قابل قبول نیستند. اما واقعا می خواهم بدانم که مولوی ، با آن همه تیز بینی ، چه گونه آن قدر سر مست بوده.
من منکر ارزش تحقیق روشمند نیستم. اما با مولوی همچون یک پناه گاه برخورد می کنم و نه همچون یک سوژه ی تحلیل. من قرآن هم زیاد می خوانم ( آن هم نه برای مستحکم کردن عقاید دینی خود). بل به این خاطر که می خواهم شریک تجربه ی کسانی شوم که در عصر پیامبر به او پناه می بردند تا مگر برای سرگشته گی خود پناهی بیابند. فراموش نکنید که میان احمدظاهر و عبدالباسط ربطی جاودانه هست.

من هم با شما موافق ام که نباید مولوی و حافظ و... را از عالم انسانی بر کشید و بر عرش خدایی نشاند. مسخره ترین تخلص حافظ همان لسان الغیب است. همه ی غزل های آن شاعر چیره دست ِ بی مثال ِ رند شهادت می دهند که او آن قدر که غرق ِ حال بود دل مشغول غیب نبود. مرتضی مطهری کتابی دارد به نام تماشاگه راز و در آن کوشش کرده حافظ رند را هر چه بیشتر از دسترس آدم هایی که بخواهند از او بیاموزند دور کند. از آن سو احمد شاملو هر جا که کلمه ی قرآن را در دیوان حافظ یافته ، در برابرش علامت ندائیه گذاشته. در حالی که به نظر من سوال اساسی این است که بدانیم مولوی و حافظ و... به عنوان چهره های الگو در فرهنگ و ادبیات ما چه گونه با ناسازگاری های درونی خویش سر می کرده اند. با این ها اگر از موضع یک انسان یاری طلب برخورد کنیم بهتر است تا از موضع یک ایدئولوگ.

امیدوارم همین توضیح کافی باشد.
این روزها نوشتن را از سر خواهم گرفت و می توان در این باره هم مبسوط تر سخن گفت.
شادکام باشید.

Hwt [,hnd گفت...

سلام دوست ارجمند! نمک باپژوهشی درباره خاورمیانه(6)میزبان شمااست .

آصف جوادي گفت...

سلام دوست ارجمند! نمک باپژوهشی درباره خاورمیانه(6)میزبان شمااست .