۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

اشکی میان اینجا و آنجا

امروز باراک اوباما رئیس جمهور می شود. امروز نه ، همین حالا که این کلمات را می نویسم. بیستم جنوری دوهزار و نه است. ساعت نه و پنج دقیقه ی صبح سه شنبه. اوباما همین لحظه سوگند یاد می کند. من – که معمولا دلم به حال خودم می سوزد از بس بی اشک ام- با چشمانی تر و گلویی گرفته اینجا نشسته ام و لحظه یی را تماشا می کنم که شاید هنوز هم اهمیت اش را نمی دانم. شاید اوباما رئیس جمهور خوبی شود و شاید ( با احتمال کمتری) رئیس جمهور خوبی نشود. اما جدا از این مساله ، انتخاب او که سیاه است و نه پدری دارد و نه مادری و نه وقتی شروع کرد پولی داشت ، بزرگی کشوری را نشان می دهد که این همه در جهان منفور شده است. سیاه و سفید ، آسیایی و مکسیکویی ، مسلمان و یهودی ومسیحی و... گرد هم آمدند و او را رئیس جمهور ساختند و اینک پیروزی رواداری بر کین و تعصب را جشن گرفته اند. چشمان من تنها به این جهت تر نیست – از نوعی بهجت ِ روشن- که اکنون در برابر یک پیچ تاریخی مهم نشسته ام و عبور انسان از این پیچ را تماشا می کنم. به این جهت هم هست که دل ام برای افغانستان خودم تنگ شده. برای مملکتی که در آن جز تعصب و کین فرمان نمی راند و جز درخت پرخار ِ تباهی نمی روید و قد نمی کشد. باش ننویسم و لحظه یی خودم را غرق این لحظه کنم...

۹ نظر:

ناشناس گفت...

درست همین حس را دارم، هاتف عزیز،
درست همین حس.

ناشناس گفت...

برای من هم این یک معما بود. به نظر من در زبان فارسی ما در کاربرد کلمات و اصطلاحات دقتی را که باید نداریم. من تا جایی که متوجه شده ام تمام رسانه های غربی او افریقایی-امریکایی ( افریکن-امریکن ) می گویند که به نشر صادق تر می رسد.

یک روزی من هوس مطالعه در باره ای مغولستان را کردم. صفحه ای فارسی ویکی بدیا را باز کردم که در باره ای مغولستان تمام اطلاعاتش 5 یا 6 خط بود. عمده مطلبش این بود که مغولستان عقب مانده ترین کشورهای جهان است و مردمش به سوار کاری و این کارها دست می زنند.

وقتی صفحه ای انگلیسی را باز کردم دیدم بخش مغولستان چندین صفحه را گرفته است به عنوان مثال خواندم که 98% مردمش با سواد اند.

من بعد از اینکه به انگلیسی تسلط یافتم به محدودیت ها و عدم دقت در کاربرد زبان فارسی اگاه شدم.

شاید این گناه تنها بی بی سی هم نباشد. شاید زبان تاثیرات خودش را بر چگونگی بیان جهان دارد !

ناشناس گفت...

وال..ه به نظر من بارک اوباما در سیاست داخلی که شاید سیاست خارجی انرا نیز تحت تاثیر قرار دهد زیاد تر معنی تغیر را در برابری چانس رسیدن سیاه و سفید به کاخ ریاست جمهوری میداند تا دیگر چیز ها..

و معمو لا اقتصاد قوی و اعتبار جهانی امریکا خواسته هر ریس جمهور است که بدون شک پیروی از سیاست جرج بوش نمیتوان بدان دست یافت که شاید بارک اوبامه انرا خوب تر از ما درک کند..

ولی در باره تحقق عدالت اجتماعی در یک منطقه به ایمان داری و تقوا ضرورت احساس می شود و یا تحکیم مفکوره دموکراسی که در کشور های سکولار حاکمیت دارد..یا به گفته بزرگان اگر به خدا ایمان ندارید حداقل ازاده باشید..
که از بخت بد در افغانستان هردو زمینه ضعیف است..

ولی اوبامه اساس تغیر را امید داشتن توصیف میکند و "امیدواری" انرژی مبارزه را برای رسیدن به هدف زنده نگهه میدارد..
و ناگفته نماند که انسان اول تغیر لازمه را در خود ایجاد کند و بعد به تغیر جامعه بپردازد..

ناشناس گفت...

اشاره تان به کاربرد بی بی سی جالب بود... من توجه نکرده بودم.
و آنچه در مورد دلتنگی و شادی گفتید.. من هم.

شهرزاد

ناشناس گفت...

سلام
آری برای سیاه پوستان تاریخ رقم خورده است و ای کاش این تاریخ برای مردم ما هم رقم بخورد و انتخابات در مملکت ما هم وابسته به بهانه ها و تصمیمات دیگر نباشد و مانند انتخابات امروزی آمریکا ما هم بتوانیم رهبر و یا هم ریس جمهور مملکت عزیز مان را انتخاب نماییم. انتخابات در آمریکا خیلی خوب وهم موفقانه برگزار شد ولی درمملکت ما به تاخیر افتاده. اشک خیلی هم به چشمان حلقه میزند وقتی که آمریکا با انتخابات خود تغیرات می آورد اما در شمال کشور برف مانع انتخابات شده است و در جنوب کشور هم بی امنیتی آری عزیزان ما دارای مملکت هستیم که برف و بی امنیتی مانع انتخابات ما میشود. نمیدانم بعد از برف و امنیت چه خواهد باعث ممانعت انتخابات شود. اگر دعا کنیم که برف نیاید خیلی از مردم ما از خشک سالی خواهد مرد و اگر دعا کنیم که برف باشد انتخابات صورت نمیگیرد. ای کاش خیلی انتخابات صورت میگرفت

ناشناس گفت...

هاتف لالا سلام

من وصیتنامه ای شما را در ریخته ها خواندم. به خاطر که من هم یکی از همان نسل چتگر و موی سیخک و بوت دراز استم امدم که در اینجا برای تان یک نظر و سوال بمانم که جای گفتگوی جدی تر است.

ناشناس گفت...

آیا به نظر شما در آن نوشته شما گرفتار یک استریوتایبینگ ( که اگر کلمه ای فارسی اش را شما بنویسید خوش خواهم شد. ) نوع کنج مساجد نشده اید؟

به نظر من در آن نوشته شما یک هدف نرم را یافته اید چون عموم مردم در افغانستان وقتی سیاف را با آن کلاه مسخره و چادر چون مار در لابلای جور و بازو و کمر می بینند فکر می کنند محمد ص در لباس یک بغمانی در آمده اند.

من ادمهای بسیاری را می شناسم که زل می زنند چت می کنند بوتهای عجیب و غریب می بوشند و بتلونهای بارباره اما در عین حال در کار شان متخصص اند. در کار شان کسی بالای دست شان نیست. زندگی خود را به خوبی و راحتی می گردانند. فکر نمی کنید که ما نیاز به شناخت و قبول نسل جدید خود داریم؟ و اگر نه فرق شما با طالبان چیست که کثیف بودن را، لنگی زدن را، ریش گذاشتن را ، موی هیولایی ناشسته را و تف دانی و نسوار را نشان افغان بودن و مسلمان بودن می دانستند؟

تشکر

ناشناس گفت...

سبزک عزیز ،
تشکر از نظر تان. به نظرم آنچه شما گفته اید درست است و من در هدف گرفتن هم نسلان خودم به آن گونه ی عام و " استریوتایپی"( به قول شما) اشتباه کرده ام. حتما جبران می کنم.
اما یک نکته هم در حاشیه : در باره ی بعضی ها نمی توان طنز نوشت. چون آنان جایی برای طنز نمی گذارند. همه ی وجود شان تجسم مسخره گی است. این که من هم نسلان خودم را هدف گرفتم علت اش این بود که به هم نسلان خودم امیدوار تر ام و می خواستم تکانه یی ایجاد کنم. بلی ، آدم می تواند هر گونه لباسی بپوشد ( و خودم هم از پوشیدن لباس های اتو نشده و کنده-پاره ابایی ندارم و در عمرم حتا یکبار هم نکتایی نزده ام). سعدی می گفت " نه همین لباس زیباست نشان آدمیت" و من می خواستم بگویم که نه همین لباس پاره است نشان مدرنیت. شاید انکار نکنید که عده یی که برای مدرن کردن درون خود تنبل اند ، همان کار آسان را در پیش می گیرند و بیرون خود را یک قسمی می سازند که آدم خیال کند خیلی پست مدرن اند. کل پیام یک طنز خلق یک تکانه است. یعنی حواس تان باشد که ... مراقب باشید که... . آن طنز خطابی به خودم هم بود. من گاهی فراموش می کنم که آدم باید زنده گی کند ( بلا به پس سنت و مدرنیته و هر اسم دیگری). به هر حال ، ما دو گونه مقلد داریم : یکی مقلد توضیح المسایل و آیت الله ، دیگری مقلدی که خیال می کند اگر در گوشه ی ابروی خود یک حلقه آویزان نکند سقف آسمان فرو می ریزد.
تشکر از انتقاد تان. همیشه کمک ام کنید که بیدار بمانم. شادکام باشید.

ناشناس گفت...

salam hatif lala

tashakur az jawab e tan wa. tawazo wa tawan e digar paziri shoma ra besyar pesand mikunam


sabzak