۱۳۸۷ دی ۲۶, پنجشنبه

سهم ناشناخته گان

رسولی عزیز نوشته است :
"شما به گونه یی می نویسید که گویا در باره یک کلمه دری یا هزاره گی تامل کرده اید...".
نه ، من هم کمابیش از دیدگاه های بزرگان در باره ی روشنفکر مطلع ام. من نمی گویم که اگر کسی همه ی صفات و مشخصات ممتاز را داشت روشنفکر نیست. می گویم نباید فقط چنین کسی را روشنفکر دانست ، چون چنین فردی یا نایاب است یا فوق العاده کمیاب. نهضت های روشنفکرانه در اروپای عصر روشنگری و پس از آن هم به این خاطر نهضت شده بودند که اعضای روشنفکر زیاد داشتند. این زیاد بودن اعضا معنای اش این است که آنان تست نگذاشته بودند و روشنفکری مردم را با معیارهای غیر قابل دسترس یا بسیار دشوار نمی آزمودند. هر کس در حد روشنفکری خود در این نهضت ها سهمی می گرفت و کاری می کرد و تغییری می آورد. در میان ما معمول این است که بگوییم مثلا روشنفکر کسی است که مولد اندیشه باشد ، اما فراموش می کنیم که تولید اندیشه در یک وضع و موقعیت ممکن می شود و همه ی کسانی که با سطحی از آگاهی موقعیت سازی کنند و به تولید اندیشه ی یک روشنفکر کمک کنند ، خود نیز به درجاتی روشنفکر اند. این اتفاق در اروپا هم افتاده است. این طور نیست که اروپای امروز تنها محصول اندیشه های چند متفکر و روشنفکر بزرگ باشد. ما خصوصیات یک جریان سرنوشت ساز در غرب را لیست کرده ایم و حالا همه ی آن خصوصیات را در یک فرد متمرکز می خواهیم. فراموش کرده ایم که مشخصات روشنفکری در غرب به این گونه که در نزد ما موجود اند ، از یک مجموعه ی کلان منتزع شده اند و در هیچ فرد واحدی جمع نبوده اند.

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
اصل بحث يك‌طرف، اما نوع تحليل و پردازش تان خيلي‌ها جالب است. يعني مي‌شود همان‌هايي كه به گفته‌ي شما روشنفكر افتان يا ضعف‌اند، يا به ادعاي برخي‌ها، روشنفكر نيستند، هم بخوانند.
زنده باشيد

ناشناس گفت...

به نظر من اگر ما روشنفکر را فقط بر اساس خصوصیت تولید اندیشه، آن هم به صورت گنگ آن تعریف کنیم باید بگوییم که در افغانستان در چند قرن اخیر به اندازه انگشتان دست هم روشنفکر نداشته ایم. کدام اندیشه بکر در افغانستان تولید شده است؟

امااگر تلاش کنیم که مانند دیگران این مفاهیم را زمینی تر و قابل فهم تر ارایه کنیم در ان صورت، روشنفکران بسیاری خواهیم یافت.

به نظر من اگر یک آدم مثلا در بامیان به این نتیجه می رسد که در قریه اش ایجاد یک کورس سواد اموزی برای مردان بیکار می تواند در زندگی آنها تغیر اورد و این کار را عملا انجام می هد، این شخس یک روشنفکر است. حال اگر او مثلا بالاتر از صنف هشتم را هم نخوانده است باز هم روشنفکر است.

آقای هاتف در این مورد بر درد انگشت گذاشته است. ما برای روشنفکر بودن به کلمات قلمبه و سلمبه و نقل قول گوگولی از بزرگترین اندیشمندان جهان ضرورت نداریم تا روشنفکر باشیم. اما برای رسیدن به مراحل بلند روشنفکری شاید نیاز داشته باشیم ولی همان را هم نمی توان الزاما صد در صد ضروری دانست.

کتاب جالبی را یک وقتی در مورد تاریخ سیاه بوستان امریکا خواندم به نام ریشه ها. در این کتاب آدم به خوبی می بیند که مثلا یک سیاه خروس باز، در خروس بازی اش یک امکان کوچک رسیدن به ازادی خود و مردمش را یافته است. او سواد ندارد اما دقیقا می داند که سیاه بوست امریکا برای ازادی به چه نیاز دارد. او در خروس بازی هایش به سفید بوستان گوش می دهد و از این راه به سیاه بوستان اخبار بیرون را می رساند و با بولی اندکی که می گیرد رویای ازادی خود و فامیل اش را به عملی شدن نزدیکتر می کند.

حال به نظر من این سیاه بوست بی سواد یک روشنفکر است. اما البته که او را نمی توان با لوتر کینگ مقایسه کرد.

با احترام

ناشناس گفت...

آقاي هاتف من اين متن را براي پست قبلي شما(روشنفکرهمچون کیمیا) نوشته بودم و بيشتر هم درمورد نظرات ذيل همان مطلب اول شمابود. متأسفانه به لطف دولت احمدي نژاد، پنجره نظرات وبلاگ شما مساعدت نكرد... بگذريم، حالا كه شد! نوشته دوم(روشنفکرهمچون کیمیا2) و سوم(سهم ناشناخته گان) شما را بعد از نوشتن اين متن خواندم؛ بنظرم آمد شما هم به نحوي برخي مسائلي را كه من مي خواستم گفته ايد. لذا اين نوشته را در پيوند با نوشته قبل و نظرات ذيل آن بخوانيد. خوب است اضافه كنم من دعواي كارشناسي مارشناسي ندارم و آنچه مي خوانيد صرفا نقطه نظرات و برداشت شخصي من در اين موضوع است و هيچ اصراري ندارم كه درست باشند.
ديدگاه آقاي هاتف از يك منظر ديدگاه بسيار خوبي است. پلوراليستي است و تسامح را بر تصلب ترجيح مي دهد، "مدعا" را بين "مدعيان" گوناگون توزيع مي كند و در توزيع "عنوان" بين آدميان بخل نمي ورزد. تقريبا چيزي شبيه توزيع قدرت در افغانستان بعد از فروپاشي طالبان!
نقطه قوت ديگر اين ادعا، كاستن از ضخامت ديواركشي، تكروي و من محوري والنهايه ايجاد فضاي همسويي بين طيفهاي متشتت فكري است. اما نارسايي هايي هم البته دارد. اولين اشكالش همان بن بستي است كه ديدگاه مقابل با آن روبرو است: مصلحت جويانه است و كمتر شدني به نظر مي رسد. مشكل ديگر، امكان اطلاق گرايي است. اگر فرض كنيم اين ايده همه را متقاعد سازد، شايد برآيند آن اين باشد كه ديگر روشنفكر نداشته باشيم! براي اينكه يكي از دوستان در بالا گفته اند ملاعمر بهترين روشنفكر افغانستان است. نمي دانم قصد ايشان شوخي است يا جدي، ولي امكان اين پرسش هست كه اگر لوازم اين ديدگاه اين باشد كه ما فرضا ملاعمر را بهترين روشنفكر افغانستان بدانيم، لازم بلافصلش اش اين است كه بايد بساط نظام جديد را برچينيم و به او كه پيشكسوت روشنفكران افغان و از همه سزاوارتر است، بدون چون وچرا حق هم بدهيم به امارت خود برگردد. چنين لوازمي را اين دوستان مي پذيرند؟! روشنفكر نمي خواهد درخلاء مطلق "فكر" زيست كند يعني حد اقل امر اينكه از كار روشنفكري خود، قصد اصلاحگري دارد. البته روشن است ملاعمر از همه پايدارتر بوده و اگر ما استقامت و تصلب را ضابطه قرار دهيم حق با او و حكمتيار است. اگرمعيارهاي ديگري دركار باشند، در آن صورت بنظر مي رسد ديدگاه آقاي هاتف را با كمي "تعديل" پذيرفت.
اگر ما "نوگرايي" را هم به عنوان يك شاخص(همانطور كه اقاي هاتف گفته شاخص ها زياد مي شود!) در تعريف روشنفكري مد نظر قرار دهيم، آنزمان ناگزيريم مدرنيزاسيون را با جاذبه هاي سنت و فرهنگ بومي عيار كنيم. به عبارت ديگر، بكوشيم سنت و فرهنگ را با تجدد سازگار نماييم نه اينكه بقصد نوسازي، با سنت بجنگيم و آن را ويران كنيم. جنگيدن تحكم آميز با سنت نه يك ضرورت است بلكه مي تواند نتايج زيانباري براي تلاشهاي روشنگرانه و اصلاحجويانه ببار آورد. مدرن شدن را از بيرون نبايد بر سنت تحميل كرد كه تحميل را برنمي تابد و مقاومت مي كند(حد اقل در عصر ما مقاومت حتمي است). روشنفكران اروپا هم كم وبيش همين كار را كردند و جنبش پروتستان ها كتاب مقدس و آموزه هاي كاتوليك را نابود نكرد بلكه قرائتي نو از متون مقدس و فهم تازه اي از سنت عرضه كردند و موفق هم شدند.
بنظر من، ما در افغانستان هميشه روشنفكر داشته ايم حتي روشنفكران خوب(روشنفكروطني). اما روشنفكران افغاني "جريان ساز" نبوده اند(شما بگوييد نهضت، جنبش و..). تلاشهاي روشنفكران افغاني غالبا منفرد و مقطعي و پراكنده بوده و موج ايجاد نكرده اند. اينكه چرا نتوانستند موج ايجاد كنند هم برمي گردد به اينكه آنان عمدتا نگاه شان به بيرون بوده و از مايه هاي بومي و بسترفرهنگي خود غافل... كشورهاي ديگر هم تجربه افغانستان را داشته اند مانند ايران اما در ايران امروز، جريان جديد روشنفكري بوجود آمده كه اصلاحات را از درون سنت اغاز كرده اند. مجتهد شبستري، سروش و... را مي توان نام برد. در برابر اين حركت هم مقاومت وجود دارد اما از آنجا كه اين موج در زي و پوشش سنت و با حرمت نهادن به اصول آن آغاز شده، مقاومت به حدي نيست كه سد راه آن شود.

ناشناس گفت...

هاتف برادر در این مقیاس شما بچه سید فاضل در کدام مرحله ای از روشنفکری جای می گیرد؟

سخیداد هاتف گفت...

سلام دوستان عزیز ،
1-خوش حال ام که دوستان در این باره وارد گفت و گو شده اند و با تفصیل بیشتر نظرهای موافق و مخالف شان را نوشته اند. امیدوارم بتوانم به صورت مفصل به پاره یی از درنگ ها بپردازم.

2- جانبخش عزیز ،
یکی از حد اقل های لازم انصاف این است که آدم سوژه ی مورد قضاوت خود را به درستی بشناسد. من بچه ی سیدفاضل را نمی شناسم ( و البته سید بودن اش هم برای منفی شدن نظرم کافی نیست) و بنا بر این پاسخ سوال تان را نمی دانم.

Unknown گفت...

محافظه کاری هم از خود حد دارد لا لا هاتف. خوب میبینی که این بچه ی فاضل این روزه هااز مردمت چه سو استفاده میکند اما تو مثل معمول از مهافضه کاری ات دست بز نمیداری. لا لا ها تف کجاست این روشنگری تو؟

ناشناس گفت...

" سبز " عزیز ،
من واقعا بچه ی سید فاضل را نمی شناسم و فرض کنید من بی تحقیقی بگویم بچه سید فاضل آدم خاین مزخرفی است چه گرهی از کار فرو بسته ی ما گشوده خواهد شد. در عوض ، پابندی به ساده ترین مبانی انصاف کار بهتری است. البته اگر من شناخت بیشتر و بهتری از فرد مورد بحث شما بیابم طبعا قضاوت ام آسان تر خواهد شد. مثلا من می دانم که آیت الله فاضل ( که نمی دانم این بچه بچه ی او هست یا نه !) بر مردم ما ستم کرد و یکی از درد آورترین جملات در تاریخ مردم ما را بر زبان آورد وروز قتل عام مردم را " یوم الرحمه" نامید. اما باور کنید خوب نیست فورا هر قضاوتی را که در باره ی او داریم به اعضای خانواده اش هم تعمیم بدهیم. شاید کسی از او بدتر در آن خانواده باشد ، اما به عنوان یک رسم اخلاقی و حتا یک رویکرد سیاسی سالم بهتر باید با چشم باز قدم برداشت و من فعلا باید به مرحله ی قضاوت برسم. سر انجام هر قضاوت صریح و به قول شما غیر محافظه کارانه به ذات خود هیچ حسنی ندارد.
شادکام باشید.

ناشناس گفت...

سلام ! شماره هشتم ادیبان بروز شد .

Unknown گفت...

Hatif Lala! I doubt you Haven't read these articles.Doesn't they say enough to you or do you need
to know him personally.

http://www.entezarworld.blogspot.com
http://www.noma-afg.org/fa_page.php?cid=332
http://www.noma-afg.org/fa_page.php?cid=324

http://www.kabuli.org/archives/social/001773.php

ناشناس گفت...

تقوا امت وسط و امامت