۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

بخندید و بمانید

دوستی نظر مرا در باره ی حذف شدن " الاهه سرور" از مسابقه ی ستاره ی موسیقی پرسیده است.

به نظر من در این مورد به چند نکته باید اشاره کرد :

یک – به گمان من الاهه سرور واقعا قابل ستایش است. هم صدای خوب دارد و هم تسلط خوبی بر آنچه می خواند. برجسته بودن اش – از دید من – غیر قابل انکار است. گو این که دیدهای دیگری هم در این عالم وجود دارند.

دو- در افغانستان تبعیض قومی و جنسیتی هست و این را به روشنی می دانیم. تردیدی نیست که عده ی زیادی به تعلقات پیشین خود ( قوم ، زبان ، مذهب ، منطقه ، حزب و...) رای می دهند نه به کیفیتی که در برابر نگاه شان قرار دارد.

سه – اکثریت هزاره ها از حذف شدن الاهه سرور دلخور شدند و بسیاری این حذف شدن را به نگاه تبعیض آلود قومی نسبت دادند.

حال ، من انتقادی از دوستان هزاره ی خود دارم. خودم هزاره ام و با انتقاد از افراد قوم ِ خود اصلا قصد روشنفکربازی هم ندارم. بر وجود تبعیض در برابر این قوم کاملا واقف ام و این وقوف را از تجربه دارم نه از خواندن ِ بریده های روزنامه ها.

وقتی دو نفر با هم دعوا دارند و فرد سومی را به قضاوت بر می گمارند ، این کارشان به این معنا است که حکم ِ آن قاضی را – هر چه بود- می پذیرند. قضاوت را به دست کسی دادن یعنی این که اگر خلاف خواسته ی من حکمی دادی ، من می پذیرم ؛ چرا که با طرف مقابل توافق کرده ام که نتیجه ی قضاوت برای هر دو طرف ما محترم باشد. اگر فکر می کنم که قاضی عادل نیست و تمایل به طرف دیگر دارد ، سعی می کنم قاضی دیگری پیدا کنم یا اصلا خودم را ملزم نمی کنم و از همان ابتدا در محضر قاضی حاضر نمی شوم.

دوستان هزاره ی ما – که فکر می کنند الاهه خیلی خوب است- انتظار دارند که داوران ( یعنی رای دهنده گان) نیز ضرورتا به همان نتیجه یی برسند که آنان رسیده اند. این توقعی کاملا منطقی است. اما وقتی سیستم داوری و اعتبار داور را قبول کردید ، انتظار هم داشته باشید که نامزد ِ تان رای نیاورد و حذف شود.

از سویی دیگر ، همان هایی که اینقدر دلخور شده اند به صد جا ای میل فرستادند که به الاهه ( دختر قوم ) رای بدهید. می دانم پشتون ها و تاجیک ها و ازبک ها هم این کار را می کنند. اما وقتی این کار را کردیم ، دیگر گلایه های مان از اعتبار می افتند. می توان گفت ما همیشه مظلوم بوده ایم و این حق ماست که مردم خود را برای این کار یا آن کار بسیج کنیم و کمی از حقوق پامال شده ی خود را احیا کنیم. اما دیگران هم می توانند بگویند : وضعیت شما اصلا برای ما مهم نیست. در نتیجه کار به این جا می رسد که بگوییم : بچرخ تا بچرخیم. و این جای خوبی برای پیش بردن یک هدف معقول نیست.

به نظر من ، یک نگرش پراگماتیستی تر برای همه ی مان خوبتر و راهگشاتر است. بخشی از این نگرش از این قرار است : ما سعی می کنیم به همان کس رای بدهیم که از قضا هم برجسته است و هم تعلق قومی مشترک با ما دارد. با وجود این با دیگران هم راه می رویم. این دفعه نشد ، دفعه ی دیگر. حال که نامزد ما حذف شد ، سعی می کنیم از میان آنانی که باقی مانده اند به خوب ترین شان رای بدهیم. مثلا در میان تاجیک ها یا پشتون ها و ازبک ها به خوب ترین خواننده رای می دهیم. دنیا هم به آخر نرسیده است.

می خواهم بسیار روشن و صریح بگویم که : هزاره ها نیاز ِ جدی دارند که هم به لحاظ روانی یک خانه تکانی اساسی بکنند و هم به لحاظ پراگماتیک و عملی در جست و جوی راه های انعطاف پذیر و کاملا غیر ایدتولوژیک بر آیند. شاید بگویید اگر دیگران انعطاف نشان ندادند و در پای ایدئولوژی های خود ماندند چه ؟ خوب ، یکی از یک وضعیت نا متعادل و ناسالم دفاع می کند و از هرچیزی که این وضعیت ناسالم و نامتعادل را بدتر کند استقبال خواهد کرد. شما چه کار می کنید؟ هزاره ها نه کمتر از دیگران اند و نه برتر از دیگران و حتا به گمان من در شرایط کنونی می توانند پیش آهنگ ِ یک حرکت شاد به سوی ِ دموکراسی و حقوق شهروندی شوند. با این همه ، موانع ِ پیش روی محرومان یک چیزی هم به محرومان یاد می دهد و آن این است : ممکن است شما نیاز داشته باشید که بیشتر از دیگران شکیبا و مقاوم باشید.

من به عنوان یک شهروند ( با تعلق اتنیکی به قوم هزاره) حق دارم برای عدالت اجتماعی تلاش کنم و همان قدر از فرصت برای کسب قدرت ، ثروت ، منزلت و معرفت برخوردار باشم که دیگران برخوردار اند. اما این به آن معنا نیست که نبینم چه چیز کار می دهد و چه چیز کار نمی دهد. به این معنا نیست که ملاحظات دیگران را یکسره نادیده بگیرم. تبعیض ( هر قدر هم بد و ناخوشایند باشد) به صرف بد آمدن من از آن از میان نمی رود. طرفداران تبعیض هم انسان اند و ملاحظات کاملا قابل فهمی برای بر پا نگه داشتن سیستم تبعیض دارند. حال سوال این است که ما به درجه ی فهمیدن این واقعیت رسیده ایم یا نرسیده ایم. هر طرح و برنامه و نقشه ی راهی که مبتنی بر خواست ِ برد-باخت باشد ، در افغانستان کار نمی دهد. مخصوصا برای هزاره ها کار نمی دهد. طرح ها و برنامه ها و نقشه هایی که تمهیداتی برای نتایج برد- برد دارند ، کار آمد تر اند.

کسانی که فکر می کنند الاهه حذف شد چون زن بود نیز می توانند به مساله از همین زاویه نگاه کنند. ما شجاعت الاهه را می ستاییم که به راحتی بر استیژ می رود و با لباسی امروزی آواز می خواند. اما حتا اگر به محافظه کاری هم متهمم ام کنید می گویم که در میان خود هزاره ها هم روش کار الاهه پیام های متفاوتی می فرستاد. برای عده یی او یک قهرمان بود ( از جمله برای من). برای عده یی دیگر پیام ِ خواندن و لباس و حرکات او این بود : "ملاها ، آقایان و خانم های سنتی ! شما باختید ، من بردم. بروید و انگشتان تان را بجوید". من مطمئن ام این پیام ِ برد- باخت بر رای نیاوردن او تاثیر گذاشته است. نگویید آن ملاها و مردان و زنان سنتی به هر حال به او رای نمی دادند. این طور نیست. بعضی ها رنگ آبی تند را خوش ندارند ، اما رنگ آبی ملایم را خوش دارند. فقط می ماند این که ما بدانیم در چه جامعه یی زنده گی می کنیم و داد و گرفت مان را در ساختار همین جامعه عیار کنیم.

به هر حال ، دنیا به آخر نرسیده است. الاهه سرور می تواند بازگردد و یا در اشکالی دیگر به رشد شخصی و هنری خود ادامه دهد. باید از الاهه حمایت کرد ( بی آن که حمایت کردن لزوما به معنای داد و فریاد کردن باشد). در جامعه ی هزاره داوود سرخوش رشد کرد و خوش درخشید و مورد قبول عامه افتاد. می دانید علت اش چیست؟ علت اش تنها در هنر آواز خوانی اش نبود. علت اش این هم بود که او هرگز مثل امان یوسفی وارد حوزه ی ممنوعه ی " غر ِ چ غر ِچ چارپایی" نشد و آهنگ های عاشقانه اش را چون او به "ران " و " پستان" زنان نیامیخت. همین داوود سرخوش در مرحله یی از سفر هنری خود از خواندن های حماسی متمرکز بر قوم خودش هم فاصله گرفت و چهره یی ملی تر شد. داوود سرخوش وارد یک داد و گرفت شد. در سطح جامعه ی هزاره هم سرخوش چیزی از جوانی اش را وا داد ( سرودهای عاشقانه ی محض) و چیزی در برابر گرفت : اقبال عام. نمی گویم الاهه خیلی غیر متعارف بود. می گویم که می توان جنبه های تکنیکی برخورد با عوام را بیشتر اهمیت داد.

۱۷ نظر:

ناشناس گفت...

سلام اقای هاتف

الهه دوباره بر خواهد گشت

ناشناس گفت...

why I cant type farsi?

ناشناس گفت...

سلام هاتف جان
تشکر از شفافیت تان
اگر دوست داشتید به این سوال جواب دهید.
خیلی ها بر این عقیده ثابت مانده اند که جنگهای داخلی که از اثر آن حزب های مخفلف ودر آخر حزب وحدت بوجود آمد باعث شناخت بیشتر هزاره ها وهم بدست آوردن حقوق بیشتر در سطح ملی شد.
آیابا در نظر گرفتن دغدغه های امروزی و مطرح شدن تکنیکهای مدرن برای بدست آوردن حقوق چه باید کرد؟ مظلومیت و محرومیت ما از گونه های مختلف رفاه اجتماعی در داخل سیستم حکومتی و حتی اجتماعی هنچنان روند برخورد باقی اقوام مملکت و کارهای شوم آنها در مقابل ما فقط با صبر و شکیبایی از جانب ما تمام گردد؟
عملکردهای غیر مستقیم امروزی از جانب دیگران را باز هم به صبر و شکیبایی تمام کرد؟
جامعه که صبر نمودن باعث محرومیت گردد و مردم آن صبر را تجربه نکرده باشد و نگاه آنها به شکیبایی فقط گفتاری و شنوایی باشد ودر عمل هیچ باشد چه باید کرد؟

ناشناس گفت...

man ta haddi ba nazar shoam mowafeqam.

ناشناس گفت...

نوشته‌ي تان زيبا بود.
خوب بگذاريم الهه، الهه باشد، يك هنرمند، آواز خوان. فكر مي‌كنم دوستان هزاره‌ي ما با اين چنين كار شان دارند الهه را سخت ضربه مي‌زنند.

ناشناس گفت...

اگر در هر گروه چند نفر میداشتیم که از شهامت اخلاقی شما بهره مند می بودند، همه پرتگاه های میان ما پل می شد و میتوانستیم کشور خود را به یک مسیر تازه، شجاع و نمونه رهبری کنیم.. اما چون شما، کم داریم یا نداریم...

شهرزاد

ناشناس گفت...

سلام
سرانجام یک نوشته خوب در مورد یک خواننده خوب نوشته شد.

ناشناس گفت...

سلام

چقدر خوب نوشته اید. هم در این سو نمانده اید و هم از آن سوی بام نیافتاده اید. چیزی که ما سخت بدان نیاز داریم.

من هم به این باورم که هزاره ها نیاز به یک خانه تکانی دارند. البته این خانه تکانی باید ارام و غیر افغانی باشد تا خانه داری هم مختل نشود !

شاد باشید

ناشناس گفت...

اوه فراموش کردم نامم را نوشته کنم. لعنت به شیطان !

ناشناس گفت...

man zatan ba aasani khod ya nazdikan ra nmitawanam gahi qabol konam,khaile kam etefaq mioftad ke bedone ezhare nazar aqalan dar delam bgoyam ajab fikri,zenda bad ! wali inja chez haye zyadi ast ke har bar wa gahi hata ba kmale taasof migoyam zenda baad qalam wa andishae poshte qalame tan

ناشناس گفت...

اقای هاتفو , همه کلمات مقالهتان قابل تایید است بگفته تان قوما باید ddr روحی روانی و ذهنیتی شود تا بتواند چوکات جدید ذهنی را سلاح نبرد خود قرار دهد.

ناشناس گفت...

در یک جا چیزی خواندم که سید ها هزاره ها کمتر از خود شان می دانند. من گویم تف بر نسل سید. تف بر حسین سید و تف بر اجداد شان.

شما چه فکر می کنید او بیادر؟

ناشناس گفت...

دوست عزیز زمان افغان ،
فکر کنید شما کاملا در تف انداختن بر حق اید ، به نظر شما این تف انداختن ها چه کار می کنند؟ نباید یک کار حد اقل یک ذره فایده برای خود آدم داشته باشد؟
شادکام باشید.

ناشناس گفت...

سلامی،
وبلاگ پیشین فرو ریخت و باز جایش چیزی دیگر تقریباً با همان سبک و سیاق و کمی تفاوت در نام و نشان باز کردم.
اگر آدرس را اصلاح کنید، ممنون می شوم.
تا فرصتی

ناشناس گفت...

این تف انداختن درد دلم را کم می کند
این تف انداختن تمیز کردن به دنبال دارد
این تف انداختن شاید شاید شاید یک کس دیگر را هم به هوس تف انداختن بیاندازد
این تف انداختن تف انداختن را عادی می کند
این تف انداختن راه را برای بوکس زدن باز می کند

این تف انداختن صورت را کثیف می کند صورت که کثیف شد بوسه زدن مرید بر آن شاید شاید شاید کم شود

این تف انداختن درد دلم را درد دلم را درد دلم را کم می کند

ناشناس گفت...

سلام
آرزوی سلامتی و خوشبختی
ما هم تازه کار و به روز هستیم...
منتظر نظرات و انتقادات شما
موفق و کامیاب باشید.

ناشناس گفت...

سلام عزیزان به الهه سرور رای دهید واین پیام را هر چه زودتر به دوستان بفرستید لینک ثابت را از www.qurban.blogfa.com بگیرید. تشکر از همکاریتان