۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

در ترافیک مکالمات

دیروز در جایی می خواندم که در مکالمه با دیگران چهار اصل کلی را مراعات کنیم می توانیم حد اقلی از توفیق آن را تضمین کنیم. اصل اندازه ، اصل کیفیت ، اصل ارتباط و اصل ادب گفت و گو.

گاهی اصل اندازه را فراموش می کنیم ، یعنی بیش از آن که باید سخن می گوییم. از گفتن هر چیزی که به خاطر مان می آید دریغ نمی کنیم. هر مفهوم و کلمه یی که به کار می بریم ما را به یاد مفهوم و کلمه یی دیگر می اندازد و توقف کردن بر هر کدام از این مفاهیم و کلمات سبب می شود که گوهر سخن مان در هزاران پوسته ی کم اهمیت گم شود. عکس این مساله هم رخ می دهد. گاهی کمتر از آنچه باید اطلاع می دهیم. گمان می کنیم که همه ی آنچه در ذهن خودمان و برای خودمان روشن است ، برای دیگران نیز روشن است. این فرض باعث می شود به حد کافی سخن مان را روشن نکنیم.


گاهی به اصل کیفیت توجهی نمی کنیم. جنس بدل عرضه می کنیم. دروغ می گوییم. مبالغه می کنیم. آگاهانه اطلاعات غلط عرضه می کنیم و یا عادت کرده ایم که وقتی در باره ی چیزی سخن می گوییم زیاد در بند کیفیت و درستی و نادرستی اش نباشیم.


گاهی اصل مطلب مان را در زیر خرواری از مسایل نا مربوط دفن می کنیم. کسی از شما می پرسد که چرا مثلا در فلان تابلو این قدر رنگ زرد به کار رفته و شما در ضمن پاسخ دادن به سوال او ( و گاهی بی اعتنا به آن سوال) شروع می کنید به سخن گفتن در این باره که رنگ ها می توانند با برانگیختن واکنش های کیمیایی در بدن انسان ها حتا باعث مرگ آنان شود. گاهی به نحو دیگر ربط مسایل مورد گفت و گو را از هم می گسلیم. چهار نفر ایم و نشسته ایم و در باره ی رابطه ی بد فلان دوست مان با پدرش حرف می زنیم. ناگهان من به یاد می آورم که همه ی زنان سخن چین اند و آن سه نفر دیگر فکر می کنند که حتما رابطه ی آن دوست مان با پدرش به خاطری خراب شده که مادر یا خواهر یا همسری در آن خانواده سخن چینی می کند. در حالی که من چنان قصدی نداشتم و فقط می خواستم بی اعتنا به چارچوب محتوایی یک گفت و گوی جاری پرده از یک راز بزرگ هستی بردارم!


گاهی ادب گفت و گو را رعایت نمی کنیم. منظور از ادب تناسب سخن با سطح درک و آشنایی مخاطب است. مثلا با کودک سه ساله از مسئولیت اخلاقی سخن می گوییم. یا با کسی که برای اولین بارش می بینیم در باره ی فرد سومی که فقط خودمان می شناسیم چنان سخن می گوییم که گویی این مخاطب ناشناخته هم آن فرد را چون ما می شناسد.


گاهی یکی ، گاهی دو تا ، گاهی سه تا و گاهی همه ی این اصول را در مکالمات و گفت و گو های مان زیر پا می کنیم. چرا که نمی خواهیم با مخاطب خود ارتباطی معنا دار برقرار کنیم و از جایی حرکت کرده و به جای دیگری که بهتر باشد برسیم. فقط می خواهیم خشم ، درمانده گی ، حقانیت یا عظمت خود را انتقال بدهیم.


به نظر شما چند جمله ی دیگر بنویسم مرتکب نقض اصل اندازه خواهم شد؟

۴ نظر:

ناشناس گفت...

سلام هاتف گرامی!
دقیقا درست نوشته اید. آفرین. این یادآوری مناسبی است. و شما هم به خوبی، با رعایت این چهار اصل آن را بیان کردید. اگر می پرسید چطور؟این گونه است که وقتی به پایان نوشته تان رسیدم دریافتم که تمام شده است حال آنکه مایل بودم بیشتر بخوانم. به این ترتیب، می توانم بگویم کوتاه و اختصار گویی و بیان اصل کلام همان طور که فرمودید در افهام و تفهیم مطلب مفید است.
من هم تا ازاین چهار اصل بیرون نرفته درهمین جا نوشته ام را ختم اش می کنم.
جور باشید.
بیداری

فرشته گفت...

سلام بر شما! موضوع خوبی را مطرح کرده اید. همین موضوع سبب شد از خیر تیلیفون خانه بگذرم. ایکاش همه بیایند و اینرا بخوانند.

Shaharzad گفت...

سلام
خوشحالم که مینویسید. من از هر نوشته تان می آموزم. این خیلی مفید بود
لالا جان، امیدوارم به زودی صحت تان بهتر شود و به زودی ببینمتان.

هاشم گفت...

یا سخن سنجیده گو ای مرد دانا یاخموش
سلام عز یز باز چه زیبا نوشتی من که قبلا گفته بودم دیدگاه من در مورد نوشته های تو عاشقانه است و این عشق کمی پای خرد را لنگ میکنه .
اصولی را که تو برشمردی وقتی من درمقایسه با آنهابرخی از گفته های بزرگان ادب مانرا در ذهنم مرور کردم ،به این نکته رسیدم که آنها بیشتر از ما باین اصول بیگانه بوده اند . بطور مثال هرچه استعداد وتولید فکر داشته اند همه انرا را وقف اوزان عربی کردند ونامش را گذاشتند مخمس یا .........همه ای این سخنان مثل همدیگراند به استثنایی همان چنداثری اندکی که من وشما میشناسیم اش .ومابقی به قول توتمام شان فقط خشم ، درمانده گی ، حقانیت یا عظمت خود را میخواستند به مخاطب انتقال دهند ؟