۱۳۸۷ بهمن ۷, دوشنبه

آدم خردمند را می کشند

امروز در خبرهای محلی شهر کویته ی پاکستان خواندم که حسین علی یوسفی در مقابل دفتر کارش در جناح رود به قتل رسیده است. او را رهبر "حزب هزاره دموکراتیک" خوانده اند. من البته از فعالیت های سیاسی او چیز زیادی نمی دانستم و از این که او به قول پاکستانی ها " صدر" یک حزب سیاسی بوده اطلاع نداشتم. خبر ترور او سخت ناراحت ام کرد.

یوسفی را سه بار از نزدیک دیده بودم. در سال نود و هشت میلادی در خانه اش میهمان بودیم. آن دفعه بروت های ضخیم و بلند او بیشتر از هر چیز دیگر به نظرم چشم گیر آمد. همان شب قصه کرد که سال ها پیش در افغانستان ملاها بسیار اذیت اش کرده اند که چرا فلان عقاید را دارد. لهجه ی هزاره گی خالص افغانی اش هم جالب بود. آن همه سال زنده گی کردن در کویته ی پاکستان بر لهجه اش هیچ تاثیر نگذاشته بود ( کسانی که می دانند زبان فارسی در کویته آمیزه ی عجیبی از انگلیسی و اردو و فارسی است و غلظتی مشهور دارد ، می دانند که لهجه ی یوسفی باید چه قدر تسکین بخش بوده باشد).

بار ِ دوم یوسفی را در سال دو هزار میلادی دیدم. از پیشاور به کویته رفته بودم ( با اسماعیل اکبر و حمیدالله ناطق) تا رشته یی از کارگاه های حقوق بشر را برای معلمان سه مکتب برگزار کنیم. آقای ناطق باید بعد از دو روز به پیشاور باز می گشت و داکتر سیماسمر ما را به یوسفی ارجاع کرد. به دفتر اش ( نماینده گی شرکت پی آی ای) رفتیم تا تکت طیاره بخریم. پرسید که چه کار می کنیم. گفتیم : آموزش حقوق بشر می دهیم. گفت : حقوق بشر تجارت است" قوما". به مزاح- و به خاطر راحت کردن معنای قوما- گفتم که آقای ناطق تاجیک است. گفت : افغان نیست؟ اگر هست قوما است دیگر. آن روز دو چیز از او در ذهنم ماند : آن جمله اش در باره ی حقوق بشر ، که همیشه در گوش ام زنگ می زند. و نگاه باز اش به اقوام افغانستان. قبلا من فکر می کردم که او باید دیدگاهی بسیار تنگ و متصلب در باره ی روابط قومی در افغانستان داشته باشد. نداشت. آدمی بسیار عاقل بود.

بار سوم در سال دو هزار و پنج به دفتر اش رفتم که برای بازگشت به کراچی تکت بگیرم ( گرچه که در نهایت از راه زمین رفتم). شیرچایی آورد و با مهر و همدلی بسیار در باره ی هموطنان خود در افغانستان سخن گفت. آدمی بسیار متواضع و در عین حال صریح و بسیار بذله گو بود. " بیزنس کارت" خود را به من داد و شماره ی موبایل شخصی خود را هم در پشت آن نوشت.

کارت ات را دارم ، اما پیداست که آن شماره از این پس آشنا نیست، قوما.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام و تسلیت بر همگی خصوصا فامیل محترم حسین علی یوسفی.
از دست دادن شخصیت فداکار انساندوست و خردمند همجون حسین علی یوسفی خیلی خبر دلخراش میباشد.
روحشان شاد و یاد شان جاودان باد.
رسول.

ناشناس گفت...

سلام بعد ازسلام تسلیت به همه کسانیکه که ازچنین واقعه دلخراش دلخراش می شود.من اصلا تاهنوزهم باورم نمی شودکه یوسفی درجمع آزادگان این جهانی باشد.به هرصورت دیگریک واقعیت است که یوسفی دربین ما نیست.اما گفته ها ونوشته هایش شایدبه دست رس باشد.روحش شادویادش گرامی باد.